شرح حال
بابی فیشر، اسطوره جنجالی، شطرنج جهان در سن 64 سالگی درگذشت.
آقای فیشر در سال 1943 در شیکاگو بدنیا آمد اما در بروکلین نیویورک بزرگ شد.
او در 14 سالگی قهرمان شطرنج شد و یکسال بعد لقب جوانترین "استاد" شطرنج را کسب کرد.
مسابقه شطرنج بین او و اسپاسکی در سال 1972 در ایسلند، به عنوان "جنگ وکالتی" (بین غرب و شرق) در جریان جنگ سرد مشهور شد.
برخی از کارشناسان معتقدند که این مسابقه بود که شطرنج را در جهان معروف کرد.
آقای فیشر در سال 1975 و پس از آنکه از بازی در مقابل آناتولی کارپوف رقیب خود از اتحاد شوروی، سرباز زد مقام قهرمانی خود را از دست داد.
پس از آن این قهرمان شطرنج جهان از انظار عمومی کناره گیری کرد.
دو دیرینه شناس بین المللی در اروگوئه بقایای فسیلی یک موش غول پیکر را به طول تقریبا سه متر کشف کردند که به بزرگی یک گاو بوده است.
به گزارش رویترز، دو دیرینه شناس بین المللی به نامهای آندره ریندرکنیخ و ارنستو بلانکو در منطقه صخرهای نزدیک رودخانه ریو دو لا پلاتا در اروگوئه بقایای فسیلی جانوری با عنوان Josephoartigasia monesi را کشف کردند. این حیوان در حقیقت غول پیکرترین موشی است که تاکنون روی زمین زیسته است.
این موش عظیم الجثه که به بزرگی یک گاو بوده بین 2 تا 4 میلیون سال قبل میزیسته است.
براساس گزارش رویترز، نتایج این تحقیقات که در مجله "شرح مباحثات انجمن سلطنتی انگلیس" منتشر شده است نشان میدهد که این جانور جونده در حدود یک تن وزن، نزدیک به یک متر و 50 سانتیمتر قد و سه متر طول داشته است.
به دلیل بزرگی بیش از حد این موش، دانشمندان آن را با عنوان "ابرموش" معرفی کرده اند. به اعتقاد این دو دیرینه شناس، این ابر موش شبیه به دو گونه از جوندگانی است که هنوز در آمریکای جنوبی زندگی میکنند، اما ابعاد آنها بسیار کوچک شده است.
این دو جونده "کاپیبارا" و "پاکارانا" نام دارند که جانور اول به عنوان بزرگترین جونده زنده شناخته میشود که 60 کیلوگرم وزن دارد، درحالی که وزن جونده دوم بیش از 15 کیلوگرم نیست و حیوانی است که بی نهایت کند حرکت میکند.
به گفته این دانشمندان، این ابر موش ماقبل تاریخ همانند اسبهای آبی امروزی به دلیل وزن زیادی که داشته است در آب میزیسته است.
از میان بقایای فسیلی این جانور عظیم، دیرینه شناسان جمجمهای به طول 53 سانتیمتر و دندانهایی به طول تقریبی 30 سانتیمتر را کشف کردند که تقریبا نیمی از آنها از دهان این جونده بیرون بوده و صورت آن را میپوشانده اند.
پروفسور بلانکو در این خصوص توضیح داد که این حیوان از دندانهای خود به عنوان یک اسلحه مهم در مقابله با حیوانات شکارچی استفاده میکرده و به احتمال زیاد غذای خود را از گیاهان و میوههای آبی تامین میکرده است.
منبع: شهاب نیوز
نسخه پیدیاف سالنمای سال 1387 ایرانی را میتوانید با حجم 258 کیلو بایت دریافت کنید.
منبع: اینجا
متن کامل
رضا مرادی غیاث آبادی
1. «کورش» (در بابلی: ‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَک- کـَ- دی- ای›، …
2. ... همه جهان
(از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که میتواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو میشود).
3. ... مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.
4. او آیینهای کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.
5. معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.
(«اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد که در حماسه سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان (تهران، 1382، ص 507)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» میداند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار میآوردند و «کاشّـو/ کاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «کاس» برای رنگ آبی در گویشهای محلی بکار میرود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کـاس آقا» خطاب میکنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیلرود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهنترین تمدن شرق، تهران، 1382).
6. او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود ... هر روز کارهایی ناپسند میکرد، خشونت و بدکرداری.
7. او کارهای ... روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت میکرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَــردوک» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی برگرداند.
(گمان میرود نام «مردوک» با واژه آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی/ بیمرگی» در پیوند باشد. اما ویژگیهای دیگر مردوک شباهتهایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی میشده است. همانگونه که مردوک را با نام «اَمَـر- اوتو» میشناختهاند؛ از او با نام آریایی و کاسی «شوگورو» نیز یاد میکردهاند که به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا/ سرور خردمند) در پیوند است).
8. او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوهای ساکنان شهر را آزار میداد. او با کارهای خشنِ خود مردم را نابود میکرد ... همه مردم را.
9. از ناله و دادخواهی مردم، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد ... دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)
10. مردم از خدای بزرگ میخواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانهاشان رو به ویرانی میرفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند.
11. ساکنان سرزمین «سـومِـر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.
12. مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.
13. او تمام سرزمین «گوتی» ‹کو- تی- ای› را به فرمانبرداری کورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـانمَـن- دَه› را. کـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسانها) دادگرانه رفتار کرد.
(در تداول، نامِ بابلی «اومانمنده» را با «ماد» برابر میدانند. اما به نظر میآید که این نام بر همه یا یکی از اقوام آریایی که در هزاره دوم پیش از میلاد به میاندورود مهاجرت کرده بودهاند؛ اطلاق میشده است).
14. کورش با راستی و عدالت کشور را اداره میکرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود.
15. او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمیداشت.
(ممکن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوک بوده است. نک به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتیزاده، 1372. او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان میداند).
16. لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگافزارها در کنار او ره میسپردند.
17. مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست کورش سپرد.
18. مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهرههای درخشان او را بوسیدند.
19. مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.
20. منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.
(از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان کورش بازگو میشود. استرابو نقل میکند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نک به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتیزاده، 1382، ص. 319).
21. پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیشپیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
22. از دودمـانی کـه همیشه شـاه بـودهاند و فـرمانـرواییاش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛
(«نَـبـو» ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده میشده است. ورود کورش «بدون جنگ و پیکار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلکه در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (کتاب یکم) تأیید شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه کنید به: Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.).
23. همه مـردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دلهای پاک مردم بابل را متوجه منکرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
(پذیرش کورش توسط مردم، در «کورشنامه/ سیروپدی» (Curou Paideia) نوشته گزنفون نیز تأیید شده است. گزنفون اظهار میدارد که مردمان همه کشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار کورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، کتاب یکم)).
24. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
25. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد ... من برای صلح کوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.
26. من بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
27. او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،
28. برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشستهاند؛
29. و همه پادشاهان سرزمینهای جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمینهای دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،
30. مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از ... تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.
31. من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت› که ویران شده بود را از نو ساختم.
32. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.
(با اینکه هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ کورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور کهن ایرانی پایبند بوده است که هر کس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس که موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری و خشونتهای بیشمار و اعمال سلیقههای شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند).
33. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَّـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،
34. به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، بشود که دلها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم،
(گشایش و بازسازی نیایشگاهها به فرمان کورش، دستکم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در میاندورود کشف شده، آمده است: “منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آنکه «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را باز ساخت.” برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحه 156 مقاله W. Eilers در کتابشناسی).
35. هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
(در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران/ اَنارام) به معنای «روشنایی بیپایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است).
36. بیگمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم). . . . .
37. … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردکها و کبوتران…
(از سطر 37 تا 45 بخش نویافتهای است که در مقاله «در باره منشور کورش» به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله بلافصل سطرهای پیشین نیست).
38. ... باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم ...
39. ... دیوار آجری خندق شهر را،
40. ... که هیچیک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛
41. ... به انجام رسانیدم.
42. دروازههایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ ...
43. ...کتیبهای از پـادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›
44. ...
45. ... برای همیشه!
منابعی برای آگاهی بیشتر از ترجمههای متن منشور کورش:
Berger, P. R., Der Kyros-Zylinder mit dem Zusatzfragment BIN II Nr. 32 und die Akkadischen Personennamen im Danielbuch, Zeitschrift fur Assyriolgie 64. 1975.
Eilers, W., Le texte cunéiforme du Cylinder de Cyrus, Acta Iranica 2, 1974.
Harmatta, J., Les modèles littéraires de ľ édit Babylonien de Cyrus, Acta Iranica 1, 1974.
Kuhrt, E., The Cyrus Cylinder and Achaemenid Imperial Policy, JSOT, 1983, 25, (نشریه مطالعات عهد عتیق).
Lecoq, P., Les Inscriptions de Perse Achemenide, Paris, 2000.
Oppenheim, A. L. Traduction du Cylinder du Cyrus in Pritchard, J. b., Ancient Near Easte Texts Relating to the Old Testament, Princeton, 1955.
Rawlinson, H. C., Notes on a Newly Discovered Clay Cylinder of Cyrus the Great. JRAS, 12. 1880.
Richter, G. M., Greek Subjectson Grecopersian Seal Stons, Archaeologica Orintalis in Memorim Ernest Herzfeld, New York, 1952.
Weissbach, F. H., Die Achamenideninschriften Zweiter Art, Herausgeben und Bearbeitel. Leipzig, 1890.
Weissbach, F. H., Keilinschriften der Achämeniden, Leipzig, 1911.
اولین تحقیق بروی تحولات عظیمی که منجر به پایان یافتن این دوره شده ، انجام شده است. آنچه در ذهن بسیاری از مردم وجود دارد،راز چگونه از بین رفتن دایناسورها و گونه های دیگر و افزایش روز افزون پستانداران است. این سوالات دو دهه قبل با دلایلی از قبیل:
یک شهاب آسمانی غول پیکر یا یک ستاره ی دنباله به شدت با زمین برخورد کرده است، پوشیده شدن سطح خورشید با یک ابر غبار آلود، سرد شدن چشمگیر این سیاره ونابودی گیاهان و حیوانات همه با هم، پاسخ دادخ شده است.
اینها دلایل متقاعد کننده ای هستند، اما بسیاری از دانشمندان ،هرگز آنها را نپذیرفتند .دایناسورها ،خیلی سریع مردند، آنها این علل را برای مردن دایناسورها پذیرفتند اما نه مردن ناگهانی و بسیار سریع آنها .
بنابر نظریه های فرعی، دایناسورها به علت داشتن آلرژیهایی نسبت به رشد شکوفه های گیاهان یا آتشفشانهای تکان دهنده ،همانند آنچه امروزه در هند اتفاق افتاده و یا بدلیل بیماری از پای درآمده اند.
یکی از تئوریهای جدید در ماه های اخیر این است که:
امروزه نظریه ی بیماری دایناسورها پیشرفت دیگری داشته است و در قالب کتابی به نام، چه چیزی دایناسورها را آزرد؟ توسط انتشارات دانشگاه Princeton به چاپ رسیده است.
نویسندگان این کتاب، جرج و رابرت پینر(George and Roberta Poinar )(جرج یک جانور شناس در دانشگاه ایالت اورگن و یکی از موسسان سازمان بهداشت جهانى و مشاور بیماریهای مسری وعفونی است) متخصص در محافظت از حشرات دیرینه (باستانی) در فسیل صمغ درختان کاج (یک عنصر کلیدی مهم در فیلم پارک ژوراسیک) و همچنین متخصص در ساختار فسیل شده ی دایناسورهاست. در میان چیزهای دیگری که به آن دست آوردند، ساس ها، کنه ها، کرمها، حشرات گزنده و خیلی چیزهای کثیف و نامطبوع دیگری هم یافتند. انگلهای کوچک عفونی، نوعی کرمهای انگلی حلزونی، مگسهای گزنده وانواع مختلف چیزهای نامطبوع وکثیف دیگر از جمله انگلهای روده ای که به همان دوره ی زمین شناسی کرتاسه بر میگردد کشف کرده اند.
پوینارها(جرج و روبرتا پوینار)(Poinars) همچنین برخی از این حشرات را که، ناقل بیماریهای مالاریا و لیشمانیا هستند را از این فسیل ها استخراج کردند. از قرار معلوم این عوامل بیماری زای کنونی از همان موقع به این زمان رسیده است بر خلاف آنها دایناسورها بودند که همان زمان دوام نیاوردند و منقرض شدند.
نویسندگان این کتاب ادعا نمی کنند که همه ی دایناسورها در یک بیماری بزرگ همه گیر مرده اند بلکه اعتقاد دارند، تا اندازه ی زیادی ضعیف شدن آنها بر اثر بیماری های مداوم و همینطور دیگر حوادث و فجایع از قبیل حوادث طبیعی و آتشفشانها (همه اینها با هم) توانستند آنها را به طور کامل از پا درآورند.
پوینارها(Poinars) هنوز تا حدی نتوانستند در مقابل نمایشهای هالیوودی مقاومت کنند. یکی از نقل قولهای برجسته از این کتاب این است: "بزرگترین حیوانات روی زمین یعنی دایناسورها در یک مبارزه ی میان مرگ و زندگی با حشرات برای بقا گیر افتادند."
دیگر تئوری که در زمینه دوره ی زمین شناسی کرتاسه مطرح شده است، مقاله ای است که در روزنامه Science، روز سه شنبه به چاپ رسید. از بسیاری از شواهد، این امری حتمی است که در آن دوره، جهان خیلی گرمتر بوده است (که به دلیل برخورد یک ستاره دنباله دار و شروع یک دوره یخبندان سریع دایناسورها از بین رفتند) حدود 90 میلیون سال پیش در یک دوره زمانی که تورونیان(Turonian) نام گرفت همه چیز به طور بخصوصی از گرما برشته شدند در خیلی از جاهایی که سالها فوق گرم خانه("super-greenhouse") نام داشتند درجه حرارت سطح اقیانوسها تا 100 درجه فارنهایت هم رسید و به همین دلیل بیشتر نهنگ ها به سوی آبهای قطب شمال پیشروی کردند.
بنابراین چگونه امکان دارد که در همان زمان در قطب جنوب کوههای یخی عظیمی وجود داشته باشد؟ کارشناسان آب وهوایی پاولو(Paleo) قبلا کمی از نشانه های این چیز عجیب وغریب را دیده بودند ،ولی مقاله جدید روزنامه ی Science به طور کاملتری به آن پرداخته است. آندره بارنمان(Andre Bornemann) از موسسه اقیانوس شناسی اسکریپس(Scripps) به همراه تعدادی از همکارانش از طریق تجزیه وتحلیل میزان ایزوتوپ اکسیژن 18 - بر روی فورامینی فرا(Foraminifera) (نوعی پلانکتون) ، موجودات ریز و صدف دار دریا ،که در آن دوره ی زمانی میزانشان افزایش پیدا کرده بود اطلاعاتی بدست آوره اند.
این مشخص شد که وقتی آب دریا بخار شد و باز به زمین برنگشت (نشان دهنده این است که در جای دیگری به صورت منجمد گرفتار شده است)، باعث می شود که نسبت اکسیژن -18 به اکسیژن -16 در آب دریا تغییر کند (O-18 سنگین تر است بنابراین کمتر بخار می شود). فورامینی فرا(Foraminifera) تاثیر گذار نبودند، آنها فقط اکسیژن را هر کدام به شکلی در داخل پوستشان جای می دهند.
آنچه که محققان کشف کرده اند، یک دوره چند صد هزار ساله است زمانیکه که صدف های فورامینی فرا(Foraminifera) با وجود کوه های یخی بطور فوق العاده ای به اکسیژن -18 دست می یافتند. اگرچه تغییرات در دمای اقیانوس می تواند میزان اکسیژن را هم دگرگون کند، به هر جهت دمای سطح های پایین دریا را تغییر نمی دهد و اتفاقات در سطح بالای دریا هم مهم نیست. با این حال وجود ساکنین سطح پایین دریا یعنی فورامینی فرا نشان دهنده یک عدم توازن اکسیژن است که بر تاثیرات یخها دلالت می کند.
هیچ کس نمی تواند توضیح دهد که چگونه می توان کوههای یخی در یک دنیای بسیار گرم داشته باشید و اما تا کنون هیچکس نیز نتوانسته توضیح دهد که اصلا چگونه جهان به این گرمی شده است.
منبع: مجله اینرنتی فریا
رضا مرادی غیاث آبادی
برگرفته از ویــرایــش تـازه و چاپ پـنجم کـتاب «منشور کورش هخامنشی» به زبانهای فارسی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی (تهران 1384/ چاپ نخست 1377) از همین نگارنده.
پیشگفتار
منشور کورش هخامنشی، کهنترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتیجویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشههای همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگها و یورشهای بیپایان در رنج بوده است و کشورهای آشتیجو نیز ناچار بودهاند تا برای رهایی مردمان خود از تاختوتازهای همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است که پیروزمندانِ میدان نبرد و چیرهشدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شکسته و مردم فرودست رفتار میکردهاند؟ تاریخنامههای بشری بازگوکننده رفتار نیک کورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین کشور آنروز جهان، و کنشهای ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.
جهان امروز، نه با چشمداشت بر خاک سرزمینها، که با تاختن بر اندیشه، باورها، غرور و هویت ملی مردمان، چیرگی بر آنان را در سر میپروراند. مردمانی که باورها و هویت ملی و تاریخی خود را به فراموشی سپارند؛ مردمانی که نیازمند دانش و فنآوری کشورهای دیگر باشند؛ شکستخوردگان جهان امروزند. پیشینیان ما گذشتهای سرافرازانه برای ما به ارمغان نهادند. ما برای فرزندان آینده خود چه دستاوردی داریم و برای شکسته نشدن در جهانِ سخت نامهربان امروز، چه راههایی اندیشیدهایم؟
* * *
در سال 1258 خورشیدی/ 1879 میلادی، به دنبال کاوشهای گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه (نیایشگاه مَـردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بـابِـل در میاندورود (بینالنهرین) استوانهای از گل پخته بدست باستانشناسی کـلدانی به نام «هرمز رسـام» پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری میشود.
بررسیهای نخستین نشان میداد که گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشتههایی به خط و زبان بابلی نو (اَکَـدی) در برگرفته است که گمان میرفت نبشتهای از فرمانروایان آشور و بابِـل باشد. اما بررسیهای بیشتری که پس از گرتهبرداری و آوانویسی و ترجمه آن انجام شد، نشان داد که این نبشته در سال 538 پیش از میلاد به فرمان کورش بزرگ هخامنشی (550-530 پم.) و به هنگام ورود به شهر بابل نویسانده شده است. از زمان نگارش این فرمان تا به امروز (1384) 2545 سال میگذرد.
هرمز رسام (1826- 1910) کاشف استوانه کورش در بابل
عکس از: Foto search
شکل ظاهری این فرمان، به مانند استوانهای دیده میشود که میانه آن قطورتر از دوسوی آنست. انتشار و ثبت فرمانها و یادمانهای رسمی بر روی استوانه گِلین و نیز بر روی لوحههای مسطح، از سابقهای دیرین در ایران و میاندورود برخوردار بوده، که گونه استوانهای آن نسبت به بقیه، پایداری و دوام بیشتری داشته است. بیتردید این فرمان در نسخههای متعددی برای ارسال به نواحی گوناگون نویسانده شده بوده که امروزه تنها یکی از آنها به دست آمده است.
استوانه کورش آسیبهایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نبشتههای بخشهای آسیبدیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن میتوان تا حدودی بازسازی کرد که در این بازسازی نیز، بیگمان احتمال اشتباههایی وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل اینکه در خوانش و ترجمه نبشتههای بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور کورش در ترجمههای گوناگون به تفاوتهایی دچار آمده است. با این نگرش، هیچیک از ترجمههای امروزی کتیبه، معادل دقیق معنای عبارتهای اصلی آنرا ارائه نمیکنند. استناد به محتوای کتیبه و به ویژه کلیدواژهها، میبایست با دقت و وسواس بسیاری صورت پذیرد. بیتردید استناد به کتیبه هنگامی با اطمینان بیشتری ممکن میشود که واژه یا مفهومی خاص، در بیشتر پژوهشها به گونه کموبیش یکسانی برگردان شده باشند.
در دانشگاه «ییل» (Yale) کتیبه کوچک و آسیبدیدهای نگهداری میشود که ریشارد بِرگِر در سال 1975 آنرا بخشی گمشده از استوانه کورش دانست. این بخش توسط همو به کتیبه اصلی اضافه گردید و نُه سطر پایانی فعلی آنرا تشکیل میدهد (← سطرهای 37 تا 45).
فرمان کورش بزرگ از زمان پیدایش تا به امروز بارها ترجمه و ویرایش و پژوهش شده است. پیش از همه، جوان پر شور و کاشـف رمز خط میخی فارسی باستان یعنی هنری کِرِسْویک راولینسون در سال 1880 میلادی و بعدها ف. ویسباخ 1890، گ. ریختر 1952، آ. اوپنهایم 1955، و. اِیلرز 1974، ج. هارماتا 1974، پ. بـرگـر 1975، ا. کـورت 1983، پ. لوکوک 1999 و بسیاری دیگر آنرا تکرار و کاملتر کردند. متن فارسی ارائه شده در این کتاب نیز با نگرش به پژوهشهای پیشین و روند بهبود شناخت حروف و واژگان بابلی یا اَکَدی و نیز خوانشهای تازهتر منشور کورش فراهم شده و در زیرنویسها به یادداشتهای اندکی پرداخته شده است.
ترجمه و انتــشار فرمــان کــورش بــزرگ (کــورش دوم) پــرده از نادانــستههای بســیار برداشت و بزودی بعنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوقدانان کشورهای گوناگون جهان در سال 1348 خورشیدی با گردهمایی در کنار آرامگاه کورش در پاسارگاد، از او بنام نخستین بنیادگذار حقوق بشر جهان یاد کردند و او را ستودند. حقوقی که انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشه ایجاد و فراهمسازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آنرا در سر میپروراند.
(نسخهبدلی از منشور کورش به عنوان کهنترین فرمانِ شناختهشده تفاهم و همزیستی ملتها در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری میشود. این کتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومت جای دارد).
چه چیز باعث شده است تا فرمان کورش به این پایه از شهرت برسد؟ پاسخ این پرسش هنگامی دریافته میشود که فرمان کورش را با نبشتههای دیگر فرمانروایان همزمان خود و حکمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری کنیم.
آشور نصیرپال، پادشاه آشور (884 پم.) در کتیبه خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم."
درکتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (689 پم.) چنین نوشته شده است: ‘‘… وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانههایشان را چنان ویران کردم که بصورت تلی از خاک درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان میرفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانهها را نیز با خود ببرد."
در کتیبه آشور بانیپال (645 پم.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم … من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم … معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الـهههـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشههای مقدسش شدند که هیچ بیگانهای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقربها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند."
و در کتیبه نَـبوکَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (565 پم.) آمـده است: ‘‘ … فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـهها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زندهای از آنجا برنخیزد."
این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد. امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستمها و خشونتهایی روبرو هستند. هنوز جنایتهای آمریکا در ژاپن و ویتنام، فرانسه در الجزایر، ایتالیا در حبشه و لیبی، پرتقال و اسپانیا در آمریکای لاتین، و انگلستان در سراسر جهان، از یادها نرفتهاند. مردم هرگز فراموش نخواهند کرد که در عراق بمبهای شیمیایی بر سر مردم بیدفاع هلبچه فروریخت و همه آنان از پیر و جوان و زن و کودک به وضعی رقتانگیز نابود شدند. در افغانستان و در میان سکوت حیرتانگیزِ جهانیان، صدها هزار تن از مردم غیرنظامی و بیدفاع شهرها قربانی مطامع ابرقدرتهای امروز و گروهای سیاسی کشور میشوند، در حالیکه در زندگی روزمره نیز از قحطی و بیماریهای همهگیر، از گرسنگی و وبا و سرما رنج میبرند. در بوسنی و در کانون اروپای متمدن تنها به انگیزههای نژادی مردم و کودکان را بیدریغ و دستهجمعی به کام مرگ میفرستند. در مکه جامه سپید زائران را به سرخی میآلایند و جان و مال و ناموس آنان را مباح میشمرند.
کشورهای بزرگ و پیشرفته و متمدن جهان، سلاحهای مرگبار کشتار جمعی و بمبهای شیمیایی و میکربی خود را دیگر مستقیماً بر کاشانه مردم رها نمیکنند، بلکه آنها را به بهایی گزاف در اختیار کشورهایی همچون عراق میگذارند تا بر سر جوانان ایران زمین بریزد و آنگاه باز هم به بهای گزاف به درمان زخمهای آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر گلایه کنند و خود را بزرگترین پشتیبان آن بدانند.
اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حکمرانان امروز جهان، کورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرتعملی به عنوان شاه نیرومندترین کشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نکرد؛ بلکه او را به حاکمیت ناحیهای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد. من برای صلح کوشیدم. بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. اهالی این محلها را گرد آوردم و خانههای آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم."
کورش پس از ورود به شهر بابل (در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند. رفتار کورش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن دوم خود میدانستهاند. در این باره در بابهای گوناگون اسفار عَـزرا و اشعیا در کتاب تورات (عهد عتیق)، ضمن نامبر کردن کورش با عنوان «مسیح خداوند» آمده است: ‘‘ خداوند روح کورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد: کورش پادشاه فارس چنین میفرماید که یـهُـوَه/ یـهْـوِه خدای آسمان مرا امر فرموده است که خانهای برای او در اورشلیم که در یهودا است، بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد و به اورشلیم که در یهودا است برود و خانه یـهُـوَه را که خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید …؟ پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه خداوند را که در اورشــلیم است، بـنا نمایند. ... و کورش پادشاه، ظروف خانه خداوند را که نَـبوکَـد نَـصَـر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رئیس یهودیان سپرد."
در اینجا مایلم بخصوص به این نکته تاکید کنم که با وجود اینکه منشور کورش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» میدانند، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش نبوده است؛ بلکه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است. و کورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بکار بسته است. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای کورش، بلکه همچنین برای فرهنگ کشوری است که سراسر پهنه پهناور آن از کهنترین روزگاران تابشگاهِ اندیشه نیک و کردار نیکی بوده است که امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند.
منشور کورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج میبرد.
منشور کورش هخامنشی
گزیده
رضا مرادی غیاث آبادی
منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیشپیش، شاه بزرگ …
آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دلهای پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.
من بردهداری را برانداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانیاش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم.
همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاههای خود برگرداندم و خانههای ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. بشود که دلها شاد گردد.
بشود، خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی میدارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’
من برای همه مردم جامعهای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
سه لینک زیر مربوط به سفرنامه یک خانم تاجیک به کشور کوبا می باشد. خالی از لطف نیست که با آداب و رسوم مردم کوبا بیشتر آشنا شویم.